قلبم محكوم شد به شكستن ... غرورم محكوم شد به خرد شدن ... احساسم محكوم شد به بازي گرفته شدن ... دلم محكوم شد به تير خوردن ... چشمانم محكوم شدند به باريدن ... خاطراتم محكوم شدند به فراموش شدن ... و اما عشقت محكوم شد كه اسير بشود در ميان قطره قطره خونم ... در ميان جاي جاي قلبم ... و در ميان تكه تكه هاي قلب تكه تكه ام
من شمارو لينك كردم اميد وارم دوباره بهم سر بزني و منو تنها نزاري