• وبلاگ : باران رويايي
  • يادداشت : تقديم به تنها بهانه ي لحظه هاي تنهايي ام ...!!!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 129 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    شيشه اي مي شکند... يک نفر مي پرسد...چرا شيشه شکست؟ مادر مي گويد...شايد اين رفع بلاست. يک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشي مثل يک کودک شيطان آمد. شيشه ي پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ي مغرور شکست، عابري خنده کنان مي آمد... تکه اي از آن را برمي داشت مرهمي بر دل تنگم مي شد... اما امشب ديدم... هيچ کس هيچ نگفت غصه ام را نشنيد... از خودم مي پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم کمتر است؟ دل من سخت شکست اما، هيچ کس هيچ نگفت و نپرسيد چرا ؟

    سلام آپم منتظرت هستم