لحظه ي ديدار نزديک است
باز من ديوانه ام ، مستم
باز مي لرزد د لم ، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
نخراشي به غفلت گونه ام را تيغ
نپريشي صفاي زلفکم را دست
و آبرويم را نريزي دل
اي نخورده مست
لحظه ي ديدار نزديک است ...