• وبلاگ : باران رويايي
  • يادداشت : روز عشق ...!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 80 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تنهاترين غروب 

    عمري چشمو گوشو بستم تو اينم نديد گرفتي

    ساده بودم که نديدم به همين سادگي رفتي

    من خسته که هنوز تو شک رفتن تو بودم

    ديدمت با يه غريبه نيمه جون شده وجودم

    بشمور اين دقيقه ها رو که دارم ديوونه مي شم

    آرزوت دستاي من نيست داره کنده ميشه ريشم

    کدوم از ما بهتروني قلبتو قلفتي کنده

    مگه کشتن به چي ميگن؟اين خودش يه قتل عمده

    عمري خواستي و گرفتي من که خواستم دل بريدي

    هر چي يادگار گذاشتي رفتي و آتيش کشيدي